جدول جو
جدول جو

معنی سانسور کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سانسور کردن
اوزواراندن عمل سانسور را انجام دادن
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سانسور کردن
للرّقابة
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به عربی
سانسور کردن
Censor
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سانسور کردن
censurer
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سانسور کردن
zensieren
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
سانسور کردن
検閲する
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سانسور کردن
цензурировать
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به روسی
سانسور کردن
سنسر کرنا
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به اردو
سانسور کردن
সেন্সর করা
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
سانسور کردن
เซ็นเซอร์
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
سانسور کردن
kukataza
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سانسور کردن
sansürlemek
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سانسور کردن
검열하다
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
سانسور کردن
לצנזר
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به عبری
سانسور کردن
цензурувати
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سانسور کردن
menyensor
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سانسور کردن
censureren
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
سانسور کردن
censurar
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سانسور کردن
censurare
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سانسور کردن
censurar
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سانسور کردن
审查
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به چینی
سانسور کردن
cenzurować
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
سانسور کردن
सेंसर करना
تصویری از سانسور کردن
تصویر سانسور کردن
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(طَ کَ دَ)
ناسور کردن ریش، خراشیدن ریش پیش از نضج. پیش از رسیدن آبله یا ریش پوست آن کندن و سخت بدتر کردن آن. (یادداشت مؤلف) :
سرمست بزم ساخته چشمت پیاله را
ناسور کرده شور لبت داغ لاله را.
ملا درکی قمی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناسور کردن
تصویر ناسور کردن
خراشیدن زخم پیش از پخته شدن آن
فرهنگ لغت هوشیار